برنامه های ایرونی


مائویست های معروف؛ نوبلیست های زهوار در رفته؛ هنرمندان بی هنر و حمایت بی شائبه رسانه های فارسی زبان در «غربت» … و همه اینها به نام «آزادی» (چه خونها که در راهش ریخته نشد!)

 

 

تقدیم به برنده «جایزه صلح نوبل»

 چی اَتونَه، چی اتونَه،                               شیرین جان آمده تو خونَه مونَه

شیرین جان می خواد آواز بخونَه                 شیرین جان با آقا «جان» (John Weston) می خونَه

آقا «جان» در پارلمانشُونَه                          اما برا شیرین جان می خونَه

بلیط فروشم، وکیلتونم                               شما «جان» بخواهید، من می ستونم.

ذره بین

چند سال پیش (بدرستی به یاد نمی آورم دو، سه، یا چهار سال پیش)، شان پن، هنرپیشه ی بسیار مرغوب آمریکائی سفری داشت — خالی از جنجالهای خبری مرسوم در روزنامه ها و رسانه های رادیوئی و تصویری آمریکائی و حتی اروپائی —به میهن دربندمان، ایرانِ بزور اسلامی شده. برخی از رسانه های (و وبلاگهای) خبری چند سطری درباره ی این سفر میمون نوشتند، و چند تا عکس هم از ایشان در تهران و اصفهان و شیراز گرفتند و گذاشتند روی وب  و بدین ترتیب خود را در رده هالیوودیها  بحساب آوردند. این وبلاگها بدست همانهائی اداره می شدند که، هنگامیکه خانم شهره آغداشلو در وسط شن و ماسه و غبار و مه بدست بوس عوامل جمهوری اسلامی در لوس آنجلس و نیویورک رفتند تا در کنار بن کینگزلی هنر نمائی کنند  و در کنار شوهر هنرمندشان در مراسم اسکار بنشینند و آب از لب و لوچه ی هوشنگ احمدی و تیمش راه بیندازد، از هیچ کوتاه نگذاشتند و هنگامیکه تیم آنت بنینگ و بقیه گردن کلفتان هالیوودی رفتند به ایران، شدند بوق و کرنا برای خبر کردن دنیا از اینکه جمهوری اسلامی، کشوریست که میتواند هالیوود را بزانو در آورد! غافل از اینکه هالیوود، ماشین پروپاگاندای همان «آمریکای جهانخوار»یست که رهبرانشان  رویای تسخیر آنرا در سر میپروراند، و هدف هالیوود از سرمایه گذاری در جمهوری اسلامی، جز به نفع اربابان نیست و نمی تواند باشد، و گرنه این نخستین باری نبود که آمریکائیهای متمدن در ایران به میهمانی رفته بودند. غولهای هالیوودی ایران را، بویژه بهنگام برگزاری جشن هنر شیراز، از شمال تا جنوب در نوردیده بودند!

باری، از راه راست بدور نروم. خلاصه مطلب آنکه، همین آقای شان پن، که در پاراگراف آغازین ذکر خیرش بود،  چند روز پیش، در برنامه ای تلویزیونی، سخنان سخیفی در مدح هوگو چاووزِ دیکتاتور ونزوئلایی بزبان رانده  و بهمین دلیل نیز مورد توبیخ مودبانه همکارش خانم ماریا کنچیتای ونزوئلایی قرار گرفته. هنگامیکه این خبر را میخواندم، با خودم گفتم، آفرین  به غیرت ونزوئلایی هائی که در هالیوود هستند اما خود فروش نیستند!

هنگامیکه شان پن درباره انتخابات در جمهوری اسلامی لاطائلاتی سرهم کرد تا بتواند لیبرال های بشر دوست را دلگرم کند، هیچکدام از همکارانِ ایرانی آقای شان پن و یا حتی خود خانم شهره آغداشلو، از هنرپیشه گان «درجه یک و برندگان جایزه گلدن گلوب»، و یا حتی خانم شیرین نشاط، «هنرمند» بسیار فرهیخته و سیاست دان، و یا حتی همان خانم مرجان ساتراپی که از نوابغان دنیای «نویسندگی» بحساب می آیند، کلمه ای برای آقای شان پن  ننوشتند تا ایشان را از اشتباه در بیاورند.  می پرسید چرا؟ برای اینکه مقصود آن نیست که بنیاد جمهوری اسلامی از رییشه بر کنده شود. و گرنه،  این را همه میدانند ( حتی آنانیکه خو را به خریت و نفهمی زده اند تا جیبهای گشادشان را پر می کنند) که جمهوری اسلامی رژیمیست خونخوار که مردمانش را می چلاند تا هزینه مسافرت گرانبهای هالیوودیان و دوستان را تامین کند!  و چرا که  نه؟ بقول شازده، «با مرگ بر آمریکای جهانخوار به کف زدن برای چپ پرستان رفتن که مضحک تر از دیدار گجستک خمینی با گورباچف نمی تواند باشد.  دیوار بین آلمان شرقی و غربی اگر فرو ریخت برای ملاقاتی بود که نماینده ی روسهای سرخ، گرباچف و نماینده شیطان جهانی، روح الله خمینی، در تهران داشتند. اگر««آمریکا شاه را برد»»، اما پسر عمه دسته دیزی ملکه انگلیس را که بر مسند قدرت ننشاند. خمینی را بر مسند قدرت نشاند. منهتا این حقیقت را اینقدر پیچانیده اند که امروز همه این دروغ سیاه را باور دارند که انقلابی در ایران شد و شاه آمریکائی را مردم بیرون کردن». شاید شازده کمی تندروی کند، بویژه دربار مذاکرات بین شرق و غرب و نقش خمینی و گرباچف در امضای پیمانهای ننوشته بروی کاغذ، اما اگر به کنه مطلبش خیره شویم، یک ته مزه حقیقتی در آن نهفته است که حالا حالا در دهان آدم چیز فهم می ماند!

ذره بین

آیا بهتر نبود که خواننده و پژوهشگر و بقال و عطار هر کدام بکار خود باشند و «کار» را به «کاردان» بسپارند، و یا اگر هم میخواهند در «صحنه» بمانند، راهی بهتر برای ماندگاری بیابند؟ ترسم از اینکه سرانجام خود بیگانگی «ایرانیانی» که آوازه ی  «وطن پرستی» شان به پشت کوههای اربیل و باکو هم رسیده ریشه ی  ما را بسوزاند. چه شرم آورست همراهی با ظالمان!

 

ذره بین

گزیده بیانات امام(ره) پیرامون ولایت مطلقه فقیه

كدخبر: ۷۹۳۱۴

تاريخ: ۰۹ دي ۱۳۸۸ – ۲۳:۱۷

نقش ولايت فقيه در حكومت اسلامى‏

من به همه ملت، به همه قواى انتظامى، اطمينان مى‏دهم كه امر دولت اسلامى، اگر با نظارت فقيه و ولايت فقيه باشد، آسيبى بر اين مملكت نخواهد وارد شد. گويندگان و نويسندگان نترسند از حكومت اسلامى، و نترسند از ولايت فقيه. ولايت فقيه آن طور كه اسلام مقرر فرموده است و ائمه ما نصب فرموده‏اند به كسى صدمه وارد نمى‏كند؛ ديكتاتورى به وجود نمى‏آورد، كارى كه بر خلاف مصالح مملكت است انجام نمى‏دهد، كارهايى كه بخواهد دولت يا رئيس جمهور يا كس ديگرى بر خلاف مسير ملت و بر خلاف مصالح كشور انجام دهد، فقيه كنترل مى‏كند، جلوگيرى مى‏كند».

پاراگرافی را که از نظر گذراندید، از جمله «فرمایشات» بانی «ولایت فقیه» است. از این نکته میگذرم که چگونه یک عده «تحصیل کرده» و «روشنفکر» سرنوشت مُلک خود را سپردند دست آدمی که نمیدانست چگونه حرف بزند، و تنها به ذکر یک نکته اکتفا می کنم. کسانی که بدنبال دشمنان خاک و بومشان میروند، و سنگ ایشان را به سینه می کوبند، در نهایت جز خائن نیستند و سزائی جزء نابودی ندارند. ولایت فقیه نیز مانند بقیه «ایسم» های منفور و ضدبشری به عمق زباله دان تاریخ پرتاپ خواهد شد.  ننگ بر آنانیکه از جمهوری ضد ایرانی و اسلامی که به پشتیبانی دشمنان ایران و قدرتمندان جهانی سایه شومش را بر سر ایران و ایرانیان افکنده است، پشتیبانی می کنند و آنرا حکومتی قانونی و اصلاح پذیر می دانند.

…و بقیه «فرمایشات»

(بیشتر…)

«جمهوری دست نشانده اسلامی رژيمی «سلطانی» نيست كه اگر «سلطان» آن حذف شود و يا تقيير كند مردم ايران بتوانند كشور خود را از چنگال اربابان جهانی اش رها سازند. جمهوری جنايتكار اسلامی يك رژيم مافيائی است (بكار بردن واژهء «ديكتاتور»، و هر گونه تمركز بر يك فرد بعنوان «عامل» را به همين دليل ابلهانه ميپندارم). نكتهء ديگر اينكه اين نه «رای مردم» (دقيقا ٤٠ ميليون رای و با مشاركتی ٨٥ درصدی!)، كه كشورمان ايران است كه ربوده به مستراح جهان اسلام تبديل شده است. طبيعتا عروسک استيت دپارتمنت به چنين نكتهء پيش پا افتاده ای اشاره ای نميكند، چون از ديد او دزد نه جمهوری اسلامی عزيز كه برای ماندگاری اش تلاش ميكند، كه دشمنانش را ميگويند كه «اجتماعات» سبزاللهی ها را «ميربايند««. بر گرفته از وبلاگ سرباز کوچک

ذره بین

«از هواداران موسوی، هیچکدام به دنبال رهائی ایران از چنگال حکومت اسلامی نیستند. می گوئیم «مرگ بر جمهوری اسلامی»، می گویند «حق نداری این را بگوئی!». می گوئیم «مرگ بر روحانیت»، می گویند «خفه شو!». پرچم شیر و خورشید تکان می دهیم، به سویمان می تازند تا کتکمان بزنند. سیصد دیکتاتور سرکوبگر همصدا فریاد می زنند «مرگ بر دیکتاتور» وُ بی گمان در دل می گویند «زنده باد حاج آقا» وُ یک آرزو دارند آن هم پایداری حکومت ارباب وُ رعیتی که در آن، گروهی کوچک وُ بی مایه، بر انبوهی شایسته ولی افسرده وُ شکست خورده حکومتی پر ستم داشته باشند…«

جستاری از بابک خندانی، ایران یاری گرامی

 

Internet_War

نقش اینترنت در انقلاب سبز*

فرامرز دادرس

دربرابر فشار های روز افزون حکومت اسلامی برمردم، گستره اینترنتی به یک میدان جنگ همه جانبه روانی، اطلاعاتی وخبری، میان آزادیخواهان، وحکومت اسلامی تبدیل شده است. جنگی که روزبروز جبهه های تازه ای در آن گشوده می شود. در یک سوی این میدان دانشجویان، روشنفکران واصلاح طلبان ایرانی، ودر سوی دیگر، ولایت فقیه، و ابزار سرکوبگر آن، و توده عوام مردم، طرفدار محمود احمدی نژاد، صف آرایی کرده اند. پس از برگزاری انتخابات فرمایشی در ایران، بیدرنگ ، سیل میلیونی مردم به خیابانها سرازیر گردید، و جوانان و دانشجویان خشمگین، جبهه تازه ای را گشودند، و جنگ اینتر نتی خودرا با رژیم آغاز کردند. اخباررویداد های لحظه به لحظه،عکس، فیلم، ولینک ها (پیوند ها)، از راه اینترنت، ایمیل و شبکه های اجتماعی مانند، فیس بوک ( Facebook)، و تویتر(Twitter)، و یوتیوب(Youtube)، سرازیر شد.   (بیشتر…)

نمیدانم آیا باید به «پیام شاهزاده رضا پهلوی بمناسبت سالگرد سی امین سال تولد مصیبت بار ترین حکومت تاریخ ایران» خندید و یا …؟

از انشای بد و اکابری «تسلیت نامه» صادره از دبیرخانهء شهروند دوک دو ارلئان که بگذریم، و چشمهایمان را هم که بروی شیوه ء دلخراش نامه نویسی و عرض تسلیت دفتر نشینانِ دلسوز و وفادار ببندیم، تکراری بودن محتوای نامه اما آدم را از هر چه دبیرخانه و دبیرخانه چی ست بیزار میکند.

محتوای متن این «پیام» همانیست که هم در عزا و هم در جشن و پایکوبی به خورد مردم داده شده و می شود. و زیاد هم نمیتوان از مشاورین سیاسی و دبیرخانهء محترم ایشان توقع داشت، که داشتن چنان توقع نامعقولی  فی الواقع  بسان اینست که از عنتر توقع داشته باشید که انسان باشد! و اینرا همه میدانیم که عنتر ممکن است که اوامر لوطی اش را فرمانبردار باشد و برای جلب توجه از «صاحبش» ادای انسان را هم در بیاورد، ولیکن عنتر را هر چه بزک کنید همان عنتر است که هست و آدم بشو هم نیست، و باور کنید اگر غیر از این میبود نظم و ترتیب طبیعت سرنوشت مجلس شورای اسلامی را پیدا میکرد( البته آنهم به ضرورت ساختارش از طبیعتی برخوردار است که سخن در باب آن موضوع در این نوشته نمی گنجد).

و اما، آنهائی که در اندیشهء معرفی شاهزاده بعنوان دوک دو ارلئان هستند، باید از خواب خرگوشی خویش بیدار شوند که، «گوش » اگر «گوش» اعضای محترم دبیرخانهء شهروند رضا باشد حتی فریادهای دلخراش مانندِ دکتر شجاع الدین شفاء هم کارگر نخواهد افتاد. دبیرخانه ای که منفعتش را در جیب ملتی که دچار سرگردانی سیاسیت جستجو کند، پیامهای چاپی اش را باید سپرد به لبو فروشان دوره گرد. من هم به سهم خودم «تولد خلالوش اسلامی» را به دبیرخانهء شاهزادهء شهروند تبریک میگویم و بقای عمر همهء دلسوختگانِ دفتری را از «الله» خواستارم.

 

ذره بین

 پ.ن: برای اینکه تفریحی کرده باشید متن پیام را در ادامه مطلب بخوانید.

(بیشتر…)

در ابتدا تصمیم بر آن بود که گوشه هائی از یک «مقاله» چاپ شده در «شهروند» —نشریه ای «فارسی زبان» و چاپ تورنتو—را برایتان بیاورم، و قضاوت امر را بعهده خودتان بگذارم. اما، پس از قدری تامل به این نتیجه رسیدم که بهتر اینست که فتوکپی الکترونیکی مقاله کذائی را در اختیارتان بگذاریم تا بدانید که چاپ یک چنین مقاله ای، آنهم در چنین مقطعی از تاریخ کشورمان، آنهم نه بقلم یک پژوهشگر باسواد و آگاه و دانا و وارد به حوزه های زبان، تاریخ و ادبیات–که چنان آدمی نمیتواند چنین لاطائلاتی را سرهم کند– که توسط مزدورانی بی هویت و گمراه و نادان و کم دانش، با اهدافی خاص و سوئی مشخص به مناسبت روز «زبان مادری» انجام میگیرد.

 

و اینهم خود مقاله که سکن(اِسکن) شده! بروی هر تصویر کلیک کنید تا از نوشته های این بابا لذت ببرید! 

——————————————————————————————————————

 

 

 

 

 

 

 

 

با احترام، ذره بین

صفحهٔ بعد »